پایان سال و وقت حساب و کتاب شدپیشانی ام به محضرتان خیس آب شد
هر روز با گناه دلت را شکسته ام

بین من و تو این همه عصیان حجاب شد
گفتند پای نامۀ ما گریه می کنی

حال شما ز دیدن نامه خراب شد
با این وجود تا که گره خورد کار من

یا صاحب الزمانِ دلم مستجاب شد
این عمر بی وفا و تو هم دیر کرده ای

آوای اَلرحیل به جانم عذاب شد
امسال هم گدای شب جمعۀ حرم

با یک دعای مادرتان بی حساب شد
ما را بخر عزیز دل شاه کربلا

جان کسی که صورتش از خون خضاب شد
نازم به بانویی که به معراج قتلگاه

در پاسخش نوای الیّ خطاب شد
گودال فوق عرش و تجلی رب آن

در پاره حنجر پسر بوتراب شد
عمری ست روضه خواندم و باور نمی کنم

زینب چگونه وارد بزم شراب شد
شاعر: قاسم نعمتی

موضوعات: اعتقادی
[جمعه 1396-12-25] [ 09:13:00 ق.ظ ]