اتفاق قشنگ... | ... | |
سلام حال همه ی ما خوب است ،خلاصه هر چه همین حوال ست تا یادم نرفته است بگویم خواب دیدم خانه ای خریدی، بی پرده ،بی پنجره،بی در ، بی دیوار! می دانم حیاط آنجا همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است ، اما تو لا اقل گاهی ، هر از گاهی ببین این طرف ها کسی بی قرارت هست یا نه؟! دیگر از این همه سلام ضبط شده بر آداب رفت وآمد مردمان خسته ام ، پس کی می آیی؟ به رؤیای آمدنت در این خانه قناعت کنیم؟ همه می گویند کی می ایی؟ فلانی وفلانی اف از این روز های کند طولانی … پس کاش کسی می امد لا اقل خبری می اورد! احتمالاً اتفاقی تازه در ادامه شب است ،اگر با تمام وجود بخواهی که روز شود ،روز می شود حتماً اصلاً همه جا پر است ، پر است از سؤال وسکوت، سکوت وبغض ، گلایه، گمان ، نان ، پچ پچ این وآن ، کوچه ها ، مغازه ها ، مردمان …. چادر نمازی نخ نما بر بند درخت ، ایوانی آن بالا ، برجی این سو تر ، راه بلد قصه ما می گفت : دقت کنید صدای کندن گور می آید، رود گل الود پر گریه می گذرد که از این دامنه تا آن دامنه که تویی هیچ پلی از اتصال دل نمی بینم؟! تو میدانی باور کن برای یکبار برخاستن ، هزار هزار بار افتادم گریه در گریه ، خنده به شوق ، و از نو برايت می نویسم، حال همه ی ما خوب است ، اما تو باور نکن
[دوشنبه 1396-10-18] [ 06:56:01 ب.ظ ]
لینک ثابت
|