سلام

حال همه ی ما خوب است ،خلاصه هر چه همین حوال ست

تا یادم نرفته است بگویم خواب دیدم خانه ای خریدی، بی پرده ،بی پنجره،بی در ، بی دیوار!

می دانم حیاط آنجا همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است ، اما تو لا اقل گاهی ، هر از گاهی ببین این طرف ها کسی بی قرارت هست یا نه؟!

دیگر از این همه سلام ضبط شده بر آداب رفت وآمد مردمان خسته ام ،

پس کی می آیی؟

به رؤیای آمدنت در این خانه قناعت کنیم؟

همه می گویند کی می ایی؟ فلانی وفلانی

اف از این روز های کند طولانی …

پس کاش کسی می امد لا اقل خبری می اورد! 

احتمالاً اتفاقی تازه در ادامه شب است ،اگر با تمام وجود بخواهی که روز شود ،روز می شود حتماً

اصلاً
اصلاً ولش کن برویم سریک مطلبی ساده
می بینی چه بی قراریم به خدا !
تو بگو چه وقت خوشی؟ من که درد می کشم از دست فراغ وقلیلی کلمات همینطوری…
بی قرارم ، بی قرارم
می خواهم بمانم ، می خواهم بروم ،رو به همین عصر های عجیب، آدینه عدالت

همه جا پر است ، پر است از سؤال وسکوت، سکوت وبغض ، گلایه، گمان ، نان ، پچ پچ این وآن ، کوچه ها ، مغازه ها ، مردمان ….

چادر نمازی نخ نما بر بند درخت ، ایوانی آن بالا ، برجی این سو تر ، راه بلد قصه ما می گفت : دقت کنید صدای کندن گور می آید،
راستی این همه چرت وپرت عجیب وقشنگ با ما چه نسبتی ، چه ربطی ، چه حرفی دارد؟
نه اصلاً با شد برای بعد….
تو که همه جا هستی ، توی بازار ، توی صف نانوایی، توی مزرعه های گندم فلان روستا ،
قبول نیست آقا دیدی گمت کردم!
دیدی آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی!
میان ما مگر چند روز

رود گل الود پر گریه می گذرد

که از این دامنه تا آن دامنه که تویی هیچ پلی از اتصال دل نمی بینم؟!
بعضی ها رشوه می خواهند! رفتگرها عیدی! رهگذران سکوت! دریغا عشق!
اتفاق خوب وقشنگی در راه است بگو بشود…
به گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم زسینه برون شد زبس تپید بیا
من ، همین من ساده ،

تو میدانی باور کن برای یکبار برخاستن ، هزار هزار بار افتادم
با این همه، عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه دیگر تنی برایم سالم بماند و نه این دل نا ماندگار بی درمان …
برهنه به بستر بی کسی مردن ، تو از یادم نمی روی
خاموش به رسم رساترین شیون آدمی ، تو از یادم نمی روی
گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار تو از یادم نمی روی
خوب کردی که از یادم نمی روی ٰ

گریه در گریه ، خنده به شوق ،
گوش کن گوش کن ، ای تو همین حوالی
در جمع من واین بغض بی قرار جای تو خالی
حالا می دانم سلام مرا به اهل هوای همیشه ی اسمت خواهی رساند
پس باز م بهت میگم سلام

و از نو برايت می نویسم، حال همه ی ما خوب است ، اما تو باور نکن
دیدار ما به همان ساعت نا معلوم دیده شدن
خداحافظ
خداحافظ

موضوعات: اعتقادی
[دوشنبه 1396-10-18] [ 06:56:01 ب.ظ ]